کد مطلب:163210 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

زمینه ها
احیاء دین و احیزای امر با خودشناسی و خودسازی ولی با سبك و سیاقی متفاوت آغاز می شود چون خودشناسی فقط با شناخت استعدادها و امكانات و تركیب و تقویم انسانی نیست، كه این شناخت ها، شناخت امكان آدمی است و از امكان تا وقوع تا واقعیت فاصله است.

واقعیت آدمی با برخوردها و در رابطه ها با اشیاء و بت ها و اشخاص و تعلق ها، مشخص می شود.«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»؛ [1] با ارائه ی هدایت ها و نشان هاست كه آدمی می آموزد به چه دل ببندد و از چه توشه بردارد.آدمی از تحول از بن بست از مرگ از نقص می آموزد.آدمی از درد و رنج و از شادی و خوشی از توقع ها از تعلق ها از ترددها از امن و خوف می آموزد.اندازه ی


وجودی او از شادی و رنج و امن و خوف او مشخص می شود.درستی و نادرستی كار از بن بست، از نقص، از فاجعه و تحول و تغییر و استبدال و استخلاف و محدودیت و ممنوعیت ها آشكار می گردد.

با این هدایت ها و آیه ها مشخص می شود كه بت ها محكوم و محدود و باطل و ذلیل هستند و معلوم می شود، «انه الحق...».

با این هدایت ها كفایت و حضور حق آشكار می شود؛ «اولم یكف بربك انه علی كل شی شهید». [2] ما هنگامی كه به مرگ، به بن بست، به نقص در اموال وانفس می رسیم، رنج می بریم و اگر نشكنیم، صبوری می كنیم، اما بهره برنمی داریم و نمی آموزیم.ما از شكستن لیوان محبوب غصه می خوریم كه شكست و درس نمی گیریم كه شكستنی بود، نمی شد بر آن تكیه كرد و به آن دل بست.

این گونه آدمی خودش را می شناسد و در این رابطه اندازه هایش مشخص می شود و می تواند محرك های دیگر را كنار بگذارد و از سیطره ی غیر حق آزاد شود.

خودشناسی با هدایت ها همراه است و خودسازی به شكر و بهره برداری نیاز دارد.چه شكر در كنترل محرك ها و نظارت بر انگیزه ها و چه شكر در نظارت بر حركت ها و كارهایی كه می توان در هر لحظه انجام داد.

التبه كنترل حركت ها و نظارت بر كارها از دو جهلت عملی می شود؛

- انطباق با سنت ها و حدود،


- و انطباق با اهمیت ها.

پس از این هدایت شكر و نظارت، مرحله ی بلاء و ابتلاء است و اگر آدمی در این گرفتاری ها به عجز هم برسد و ناتوان هم بماند، مهم نیست كه اضطرار خودش مركب راهواری است و آدمی را به اعتصام می رساند و كسی كه به این مرحله رسید؛ «من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم». [3] به راستی به نزدیك ترین راه تا مقصد رسیده است.

این گونه خودشناسی و خودسازی آدمی را فعال می سازد و این گونه همت ها بالا می رود.آدمی دیگر به شهود و مشهود این عالم قانع نمی شود و در آمد و خانه و زندگی عادی نه بد كه كم می شود و آدمی به غیب روی می آورد كه پای او در كفش دنیا راحت نیست، او بزرگ تر از دنیا شده و بیشتر از شهود را می طلبد و برای این وسعت راه است كه باید تدبیر و تقدیر و تربیت و تشكل دیگری را دنبال كند.این آدم با این روابط و با این استمرار بیش از هفتاد سال به وحی، به امام و حجت معصوم نیاز دارد.حجتی كه تمامی راه را ببیند و از تمامی جاذبه ها و تعلق ها آزاد باشد، كه آگاهی و آزادی تفسیر عصمت می شود.

این گونه هدایت ها و معارف قرآن و اهل بیت آغاز می شود.از قدر و همت او آغاز می كنند و تمامی زندگی او را بارور می سازند.چون این وجود با این آگاهی و


هماهنگی به ظرفیت وجودی و ظرافت برخوردها می رسد و می آموزد كه چگونه در هر شرایطی حركت كند و از هر موقعیتی بهره بردارد.

زهیر عثمانی بود، از حج بازمی گشت و از حسین فاصله می گرفت... تا این كه در منزل ذرود كه با آب فاصله زیاد داشت ناچار با حسین جمع شد و حسین او را خواست.وقتی كه بازگشت مسرور بود و حسینی بود.

همسرش را طلاق داد و فرستاد و خود با حسین آمد.پس از بیداری می گوید ما با مسلمان باهلی در اطراف خریز بودیم، غنائمی بدست آوردیم و خوشحال شدیم.سلمان گفت، از این خوشحال باشید كه حسین را یاری نمایید.

در روز عاشورا سواره و با لباس جنگ، مردم كوفه را از عذاب ترساند.گفت حق مسلمان بر مسلمان این است كه برادرش را نصیحت كند.مادام كه كار به جنگ نكشیده یك امت هستیم.خداوند ما را با خاندان رسولش آزمایش نمود، این ها را رها نكنید و یزید و عبیدالله را یاری نكنید، این ها جز قتل و بدرفتاری ندارند.این ها قاریان قرآن را كشتند مثل حجر و اصحاب او وهانی و امثال او.

زهیر گفت: فرزند فاطمه به محبت و یاری سزاوارتر از پسر سمیه است.

زهیر با شمر درگیر می شود و از تهدید مرگ و شهادت استقبال می كند و می گوید: شفاعت رسول خدا به قاتلان اهل بیت نخواهد رسید.

حسین به دنبال او فرستاد و فرمود: تو مثل مؤمن آل فرعون نصیحت كردی...





[1] فصلت، 53.

[2] فصفلت، 53.

[3] آل عمران، 101.